دیالوگ

دیالوگ
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «James Stewart» ثبت شده است

جورج:«می‌دونی سه صدای هیجان‌انگیز تو دنیا چی هستن؟»

بیلی:«اوممم... صبحانه آماده‌س؛ ناهار آماده‌س؛ شام آمــ...»

جورج:«نه، نه، نه!... صدای زنجیرِ لنگر، موتورِ کشتی و سوتِ قطار.»

بیلی:«...بادوم زمینی می‌خوری؟!!»

[It's a Wonderful Life] [1946] [چه زندگی شگفت انگیزی]

استلا:«وقتی یه مرد و یه زن همدیگه رو می‌بینن و از هم خوششون میاد، باید برن سراغ هم... همین، مثل واکنش دو ماده‌ی شیمیایی!... نه این که از همدیگه فاصله بگیرن و شروع به تحلیل همدیگه بکنن. مثل دو تا عروسک تو بطری!»

جــف:«خب، این یه راه خردمندانه برای نزدیک شدن به ازدواجه.»

استلا:«خردمندانه؟... هیچ چیز نسل بشر رو به اندازه همین خردمندی به دردسر نینداخته!... هه، ازدواج مدرن!»

[Rear Window] [1954] [پنجره پشتی]

کلارنس (فرشته):«زندگی هر انسانی روی زندگی‌های بسیاری دیگر تاثیر میذاره... و وقتی اون نباشه حفره‌ی ترسناکی شکل میگیره...»

[It's a Wonderful Life] [1946] [چه زندگی شگفت انگیزی]

اسکاتی:«جایی میری؟»

مدلین:«میخوام همینجوری پرسه بزنم»

اسکاتی:«منم خیال داشتم همین کارو بکنم»

مدلین:«یادم رفته بود که شما گفته بودین شغلتون پرسه زدنه...!»

اسکاتی:«به نظرت حیف نیست که هر کدوممون جدا از هم پرسه بزنیم؟!»

مدلین:«آدما همیشه تنهایی پرسه میزنن... دو نفر که باشن میرن یه جایی»

اسکاتی:«همیشه هم اینطور نیست!»

[Vertigo] [1958] [سرگیجه]