نانا:«هر چه بیشتر حرف بزنی، کلمات معنای کمتری پیدا میکنن.»
Nana: The more one talks, the less the words mean
[My Life to Live] [Vivre Sa Vie] [1962] [گذران زندگی]
نانا:«هر چه بیشتر حرف بزنی، کلمات معنای کمتری پیدا میکنن.»
Nana: The more one talks, the less the words mean
[My Life to Live] [Vivre Sa Vie] [1962] [گذران زندگی]
کسیرا:«تو دوست دختر داری؟»
مایکله:«نه»
کسیرا:«هیچ وقت هم نداشتی؟»
مایکله:«نه»
کسیرا:«برا چی؟»
مایکله:«این روزا اگه یه مرد نتونه از خودگذشتگی داشته باشه، هیچ ارزشی برای خودش، خانوادش یا وطنش نداره.»
کسیرا:«درسته، تو میتونی بدون خیلی چیزها زندگی کنی؛ اما بدون عشق نمیتونی.»
[Two Women] [La ciociara] [1960] [دو زن]
مکگویر:«میخوام یه کلمه بهت بگم، فقط یه کلمه...»
بنجامین:«بله آقا»
مکگویر:«گوشات با منه؟»
بنجامین:«بله با شماست»
مکگویر:«پلاستیک!»
بنجامین:«متوجه منظورتون نشدم؟!»
مکگویر:«آینده ی درخشانی تو کار پلاستیک هست. دربارش فکر کن.»
[The Graduate] [1967] [فارغ التحصیل]
تــوکــو:«خدا با ماست، برای اینکه از یانکیها متنفره...»
بلوندی:«خدا با ما نیست، برای اینکه از احمقها هم متنفره...»
[The Good, The Bad And The Ugly] [1966] [خوب، بد و زشت]
نورمن:«اگه کسی رو دوست داری، هیچوقت نباید تنهاش بزاری. حتی اگه ازش متنفر باشی.»
[Psycho] [1960] [روانی]
راوی:«هیچ چیز خاطرات را از لحظات عادی متمایز نمیکند... بعدهاست که آنها با نشان دادن زخمهایشان مدعی یادآوری میشوند.»
[La Jetée] [1962] [اسکله]