گفته شده عشق باید بدون قیدوشرط باشد. این قانونش است. همه همین را میگویند. اما اگر عشق مرزی نداشته باشد، حدی نداشته باشد، قیدوشرطی نداشته باشد، چرا باید کسی تلاش کند کار درست را در یک رابطه عاشقانه انجام بدهد؟ اگر بدانم که کسی عاشقم است و دیگر هیچ چیز برایش مهم نیست، دیگر چه چالشی باقی میماند؟ من قرار است نیک را با همهی کاستیهایش دوست بدارم. و نیک هم قرار است مرا با همه ویژگیهای شخصیتیام دوست داشته باشد. اما مشخص است که هیچکدام از ما این طور نیستیم. این مرا به این فکر میاندازد که همه در اشتباهند و عشق باید شرطوشروط فراوانی داشته باشد. در عشق باید دو شریک وجود داشته باشد که همیشه در بهترین حالتشان باشند. عشق بیقیدوشرط عشق بدون نظموترتیب است. و همانطور که همه دیدهاند، عشق بدون نظموترتیب مصیبت است. |
|
نمیدانم از این منظر اصلا انسان هستیم یا نه. ماهایی که مثل هم با تلویزیون و سینما و حالا با اینترنت بزرگ شدهایم. وقتی به ما خیانت میشود، میدانیم که چه باید بگوییم. وقتی عشقمان در ما میمیرد، میدانیم چه باید بگوییم. همهی ما مثل یک فیلمنامهی از قبل تعیین شده در حال بازی هستیم. زمانهی سختی است برای انسان بودن. تنها یک انسان حقیقی و واقعی بودن. نه مجموعهای از ویژگیهای اخلاقی بیشماری که از دیگران به عاریت گرفتهایم. و اگر همهی ما در حال نقش بازی کردن هستیم، چیزی به نام یک همراه و همزاد وجود نخواهد داشت، چون ما یک شخصیت واحد نیستیم که تنها یک همراه در زندگی نیاز داشته باشیم. این همان نقطه ای است که به تو میقبولاند هیچ چیز اهمیتی ندارد، چون من انسان واقعی نیستم و طرف مقابلم هم همینطور. باید پیش از این ها کاری انجام میدادم که دوباره احساس واقعی بودن داشته باشم. |
|
«اینو بپوش اونو نپوش. این کارو انجام بده، اون کارو بذار هر وقت فرصت کردی که منظورم همین الانه انجام بده. به خاطر اثبات عشقت به من هر چیزی رو که دوست داری بذار کنار. بعدش بهم ثابت کن تو از همه بیشتر دوستم داری.» این همان رقابت مزخرفی است که در میان جنس مونث در جریان است. در حالی که مردان از عضویت در باشگاههای کتاب و ساعاتی که میگذرانند لذت میبرند، آنها چیزی بیش از این دوست ندارند که به یکدیگر نشان دهند همسرانشان چگونه حاضرند خوشهایشان را برای آنها قربانی کنند. یک بدهبستان در بین زوجین که در نهایت به این جمله ختم میشود: «چقدر تو نازی!» خوشحالم که جزو این گروه از زنان نیستم. هیچ گاه وارد چنین ماجراهایی نمیشوم، به زور محبت و توجه نمیخواهم، اینکه نیک مجبور باشد نقش یک شوهر خوشبخت و شاد را برایم بازی کند. نقش مردی شاد و وظیفهشناس که هر شب آشغالها رو بیرون میبرد. مرد رویایی همهی زنان، نقطهی مقابل من، زنی است که آرزوی تمام مردان است. زنی گرم و بیخیال. |
Gone Girl / 2012 / Gillian Flynn / دختر گمشده