دیالوگ

دیالوگ
طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Brad Pitt» ثبت شده است

جیمز:«من فقط میخوام یه تماس بگیرم.»

جفری:«تلفن؟! تماس تلفنی؟! این یه نوع ارتباط با دنیای بیرونه! دکتر باید اجازه بده... نــه، اگه هر دیوونه‌ای می‌تونست فقط یه تماس بگیره، در این صورت دیوونگی از سیم‌های تلفن نشت پیدا می‌کرد و می‌رسید به گوش همۀ مردمِ سالمِ بینوا، و آلودشون می‌کرد. همه جا بوی جنون می‌گرفت. طاعونی از جنون... حقیقت اینه که تعداد کمی از ما اینجا بیمار روانی هستیم. البته من نمیگم که تو بیمار روانی نیستی، می‌دونم که تو یه دیوونه‌ی ابلهی. ولی این دلیل اینجا بودنت نیست. این دلیل اینجا بودنت نیست! این دلیل اینجا بودنت نیست!! تو به خاطر سیستم اینجایی.»

جفری:«اینجا یه تلویزیون هست. درست اینجا-همینجا. ببین ، گوش کن ، زانو بزن ، سجده کن!... پیام های بازرگانی! ما دیگه مثل قبل خلاق نیستیم. دیگه چیزی نمی‌سازیم. همه چیز ماشینی شده. پس ما چی هستیم؟ ما مصرف کننده‌ایم. آره... با زیاد خرید کردن تو یه شهروند خوب میشی. اما اگه به اندازه‌ی کافی خرید نکنی؟ اونوقت چی؟ دارم از تو می‌پرسم؟ اونوقت چی؟... میشی یه بیمار روانی!... این حقیقته جیم، حقیقته! اگه هیچ‌کدوم از اینا رو نخری: دستمال توالت، خودروهای جدید، یویوی بی‌سیم!، وسایل سکسیِ الکترونیکی!، سیستم‌های صوتی با هدفون‌های هوشمند، پیچگوشتی های متصل به رادار!، رایانه‌های صوتی ...»


Jeffrey: Telephone call? Telephone call? That's communication with the outside world. Doctor's discretion. Nuh-uh. Look, hey — if all of these nuts could just make phone calls, they could spread insanity, oozing through telephone cables, oozing into the ears of all these poor sane people, infecting them. Wackos everywhere, a plague of madness. In fact, very few, very few of us here are actually mentally ill. I'm not saying you're not mentally ill, for all I know, you're crazy as a loon. But that's not why you're here. That's not why you're here. That's not why you're here! You're here because of the system

Jeffrey: There's the television. It's all right there — all right there. Look, listen, kneel, pray. Commercials! We're not productive anymore. We don't make things anymore. It's all automated. What are we for then? We're consumers. Yeah. Okay, okay. Buy a lot of stuff, you're a good citizen. But if you don't buy a lot of stuff, if you don't, what are you then, I ask you? What? Mentally ill. Fact, Jim, fact — if you don't buy things: toilet paper, new cars, computerized yo-yos, electrically-operated sexual devices, stereo systems with brain-implanted headphones, screwdrivers with miniature built-in radar devices, voice-activated computers


[Twelve Monkeys] [1995] [دوازده میمون]

راوی:«بعضی از آدما به صدای درونشون گوش میسپارن، و با شنیده‌هاشون زندگی میکنن... اینجور آدما یا جنون میگیرن، یا افسانه میشن

[Legends of the Fall] [1994] [افسانه‌های خزان]

بنجامین باتن:«برای انجام کاری که ارزش داره، هیچ‌وقت دیر نیست. برای شروعِ دوباره هیچ محدودیت زمانی‌ وجود نداره... می‌تونی متحول بشی، یا همونجور که هستی باقی بمونی. این انتخاب هیچ قاعده‌ای نداره... ما می‌تونیم بهترین یا بدترین چیزها رو بسازیم. امیدوارم تو بهترین‌هاش رو بسازی، و با چیزهایی روبرو بشی که بهت انگیزه بده... امیدوارم چیزهایی رو حس کنی که هرگز حس نکرده بودی، و با آدم‌هایی روبرو بشی که زاویۀ دید متفاوتی دارن... امیدوارم طوری زندگی کنی که بهش افتخار کنی. اگه فهمیدی که این طور نیست امیدوارم قدرتش رو داشته باشی که همه چیز رو از اول شروع کنی

[The Curious Case of Benjamin Button] [2008] [مورد عجیب بنجامین باتن]