دیالوگ

دیالوگ
طبقه بندی موضوعی

۳۱ مطلب با موضوع «بر اساس ژانر :: رازآلود» ثبت شده است

گیلس:  «نمیدونی چقدر خوش شانسی که میمون شدی! چون خودآگاهی یه نفرین وحشتناکه. فکر می‌کنم. احساس می‌کنم. زجر می‌کشم. و در عوض، فقط میخوام این امکان رو داشته باشم که کار کنم. اما بهم اجازه نمیدن... چون کارم مساله سازه.»

Giles:
You don't know how lucky you are being a monkey. Because consciousness is a terrible curse. I think. I feel. I suffer. And all I ask in return is the opportunity to do my work. And they won't allow it... because I raise issues.


 Being John Malkovich / 1999 / Spike Jonze / جان مالکوویچ بودن

مرد:  «من دوست دارم»
مادر: «تو هیچوقت دوستم نداشتی. تو فقط عاشق این بودی که من چقدر دوستت دارم»


HIM: I love you
Mother: You never loved me. You just loved how much I loved you.


 Mother! / 2017 / Darren Aronofsky / مادر!

هانا:  «باید امکان پذیر باشد شنا کردن در اقیانوس کسی که دوستش داری، بدون غرق شدن... باید امکان پذیر باشد که شنا کنی، بی‌آنکه خود به آب تبدیل شوی.»

Alvy:
It must be possible to swim ,in the ocean of the one you love ,without drowning. It must be possible to swim, without becoming water yourself.


 13 Reasons Why / 2017 / Brian Yorkey / سیزده دلیل برای

الی: «یه پلیس خوب به این دلیل نمیتونه بخوابه که هنوز یه قسمت از معما براش حل نشده. و یه پلیس بد، عذاب وجدانش نمیذاره خوابش بگیره.»

Ellie:
A good cop can't sleep because he's missing a piece of the puzzle. And a bad cop can't sleep because his conscience won't let him.


[Insomnia] [2002] [بی‌خوابی]

کاب: «از چنگشون دربیار... تا بهشون نشون بدی قبلاً چی داشتن.»

Cobb: You take it away... to show them what they had


[Following] [1998] [تعقیب]

الـی:«یه چیزی بپرسم ناراحت نمیشین؟»

احمد:«درباره‌ی مسائل ناموسیه؟»

الـی:(با خنده) «نه»

احمد:«بپرس!»

الـی:«چرا جدا شدین؟»

احمد:«از کدوم یکیشون!»

الـی:«دوست ندارین نگین.»

احمد:«چرا میخواین بدونین؟»

الـی:«نمی‌دونم... بلأخره دیگه!»

احمد:«هیچی یه روز صبح از خواب پا شدیم. دست و صورتمونو شستیم. صبحانه‌مونو خوردیم. گفت:"Achmet, Besser ein Ende mit Schrecken, als ein Schrecken ohne Ende"»

الـی:«خب یعنی چی؟»

احمد:«یه پایان تلخ بهتر از یه تلخیه بی‌پایانه.»


     Elly: I can ask a delicate question

Ahmad: Is it about my honor

Elly: No

Ahmad: Go

Elly: Why did you separate

Ahmad: From which one

Elly: You are not obliged to answer me

Ahmad: Why are you Interested

Elly: I do not know. To find out, anyway

Ahmad: One morning we woke up, we took our shower, and at breakfast, she said: Achmed, Besser ein Ende mit Schrecken, als ein Schrecken ohne Ende

Elly: So what does it mean

Ahmad: A bitter end is much better than a bitterness without ending


[About Elly] [2009] [درباره‌ی الی]