دیالوگ

دیالوگ
طبقه بندی موضوعی

۲۴ مطلب با موضوع «بر اساس ژانر :: کمدی» ثبت شده است

الوی: «یه نفر میره پیش روانپزشک و میگه: "دکتر، برادر من دیوونه‌ست. اون فکر میکنه که مرغه!" بعد دکتر میگه: "خب چرا نمی‌فرستیش بیمارستان؟" بعد اون یارو میگه: "می‌خواستم بفرستمش، ولی من تخم‌مرغ نیاز دارم!" خب من حدس میزنم که این تا حد زیادی شبیه احساس من نسبت به "روابط زن و مرد" هست. روابطی که کاملا غیرمنطقی، دیوانه‌کننده و مسخره‌ست. اما گمونم بیشترمون به این روابط ادامه میدیم به این دلیل که به تخم مرغ هاش نیاز داریم.»

Alvy:
this... this guy goes to a psychiatrist and says, "Doc, uh, my brother's crazy; he thinks he's a chicken." And, uh, the doctor says, "Well, why don't you turn him in?" The guy says, "I would, but I need the eggs." Well, I guess that's pretty much now how I feel about relationships; y'know, they're totally irrational, and crazy, and absurd, and... but, uh, I guess we keep goin' through it because, uh, most of us... need the eggs.


 Annie Hall / 1977 / Woody Allen / آنی هال

(بعد از فیلمبرداری صحنۀ عاشقانه)
لینا:  «نمی‌تونی منو اینجوری ببوسی و وانمود کنی بهم هیچ علاقه‌ای نداری»
دان: «من یه بازیگر بزرگم... حتی یه رطیل هم می‌بوسم!»
لینا: «تو این کارو نمیکنی.»
دان: «نمیکنم؟...هی جویی، برام یه رطیل بیار!»


[after filming a love scene]
Lina: Oh, Donny! You couldn't kiss me like that and not mean it just a teensy, weensy bit!
Don: Meet the greatest actor in the world. I'd rather kiss a tarantula.
Lina: Oh, you don't mean that.
Don: I don't... Hey, Joe, bring me a tarantula.


Singin' in the Rain/ 1952 / Gene Kelly / آواز در باران

الوود: «سالها پیش مادرم همیشه بهم میگفت: {تو این دنیا یا باید خیلی زرنگ باشی، یا خیلی خوش‌مشرب}. خب من برای سال‌ها زرنگ بودم، اما خوش‌مشرب بودن رو توصیه میکنم»        

Elwood:
Years ago my mother used to say to me, she'd say, "In this world, Elwood, you must be so smart or so pleasant." Well, for years I was smart. I recommend pleasant.


Harvey / 1950 / Henry Koster / هاروی

فرهان: «وقتی دوستت شکست میخوره حالت بد میشه، اما وقتی میفهمی موفقتر از تو شده حالت بدتر هم میشه.»        

Farhan:
when your friend flunks, you feel bad, when he tops, you feel worse.


[3 Idiots] [2009] [سه احمق]

اندرو: «همه‌ی ما تا حدی عجیب و غریب هستیم. فقط بعضی از ما تو پنهان کردنش بهتریم.»

Andrew: We're all pretty bizarre. Some of us are just better at hiding it.


[The Breakfast Club] [1985] [کلوب صبحانه]

الیسئو:«شما خدمت می‌کنید، اما خدمتکار نیستید. خدمت‌کردن بزرگ‌ترین هنره. خداوند اولین خدمتکار بود. خداوند به بشر خدمت کرد، اما او خدمتکارِ بشر نیست.»


  Eliseo: You're serving. You're not a servant. Serving is a supreme art. God is the first servant. God serves men but he's not a servant to men


[Life Is Beautiful] [La vita è bella] [1997] [زندگی زیباست]