دیالوگ

دیالوگ
طبقه بندی موضوعی

مَت:«نمی‌خوام دخترهام بی‌بند و بار بزرگ شن. من با این حرف پدرم موافقم که می‌گفت - به اندازه‌ی کافی به بچه‌هات پول بده تا یه کاری بکنن، نه به اندازه‌ی غیرکافی که هیچ کاری نکنن.»


Matt King: I don't want my daughters growing up entitled and spoiled. And I agree with my father - you give your children enough money to do something but not enough to do nothing


[The Descendants] [2011] [فرزندان]

(در حال دویدن در کوچه!)

تیفانی:«هی...!»

پــت:«لعنتی! من متأهلم!»

تیفانی:«خب منم متأهلم!»

پــت:«چی داری بلغور میکنی. شوهرت مُرده!»

تیفانی:«زن خودت کجاست؟!»

پــت:«تو دیوونه‌ای؟!»

تیفانی:«من که تازه از بیمارستان روانی "بالتیمور" بیرون نیومدم.»

پــت:«منم که هرزه‌ی شهر نیستم...» (تیفانی می‌ایستد) «متاسفم، متاسفم، متاسفم...»

تیفانی:«من هرزه‌ی شهر بودم، ولی حالا دیگه نیستم. همیشه جزئی از وجود من کثیف و هرزه باقی میمونه. ولی اون قسمت از وجودم رو هم کنار بقیه‌ی ویژگی‌هایم دوست دارم. تو هم میتونی همچین حرفی رو راجب خودت بزنی آشغال؟ میتونی خودتو ببخشی؟ تواناییش رو داری؟»


Tiffany: Hey

Pat: What the fuck? I'm married

Tiffany: So am I

Pat: What the fuck are you doing, your husband's dead

Tiffany: Where's your wife

Pat: You're crazy

Tiffany: I'm not the one who just got out of that hospital in Baltimore

Pat: And I'm not the big slut!... I'm sorry... I'm sorry... I'm sorry

Tiffany: I was a big slut, but I'm not any more. There's always going to be a part of me that's sloppy and dirty, but I like that. With all the other parts of myself. Can you say the same about yourself fucker? Can you forgive? Are you any good at that


[Silver Linings Playbook] [2012] [دفترچه‌ امیدبخش]

کلر:«برای بهترین‌ها دعا کن، اما برای بدترین‌ها آماده باش.»


Keller Dover: Pray for the best, but prepare for the worst


[Prisoners] [2013] [زندانیان]

نیک:«گتسبی به "نور سبز" ایمان داشت، به آینده‌ی لذتناکی که سال به سال از پسِ ما می‌گذرد. اگر این‌بار از چنگِ ما گریخت چه باک - فردا تندتر خواهیم دوید، و دست‌هایمان را به دوردست‌ها درازتر خواهیم کرد... و سرانجام یک بامدادِ خوش - در قایق‌هایمان بر خلاف جریان آب پارو می‌زنیم، و پیوسته به سمتِ گذشته رانده می‌شویم.»


Nick Carraway: Gatsby believed in the green light, the orgastic future that year by year recedes before us. It eluded us then, but that's no matter - tomorrow we will run faster, stretch out our arms farther... And one fine morning - So we beat on, boats against the current, borne back ceaselessly into the past


* کلمه‌ی orgastic نخستین بار توسط "اسکات فیتزجرالد" نویسنده‌ی کتاب "گتبی بزرگ" بکار گرفته شد. این واژه ترکیبی از دو کلمه‌ی orgasmic (به معنای لذت جنسی) و orgiastic (به معنای مستی و خماری) است.

[The Great Gatsby] [2013] [گتسبی بزرگ]

جان (مرد فیل‌نما):«هراس مردم از چیزهایی‌ست که آنها را نمی‌فهمند.»


John Merrick: People are frightened by what they don't understand


[The Elephant Man] [1980] [مرد فیل‌نما]

دانــی:«چرا اون لباس احمقانه‌ی خرگوشی رو تنت کردی؟»

فرانک:«تو چرا اون لباس احمقانه‌ی انسانی رو تنت کردی؟!»


Donnie: Why are you wearing that stupid bunny suit

Frank: Why are you wearing that stupid man suit


[Donnie Darko] [2001] [دانی دارکو]