دیالوگ

دیالوگ
طبقه بندی موضوعی

هری هارت:«شرافت به بهتر بودن از یک انسان دیگه نیست... به اینه که آدم از خودِ قبلیش بهتر باشه...»


Harry Hart: There is nothing noble in being superior to your fellow man; true nobility is being superior to your former self


* نقل قول از "ارنست همینگوی"

[Kingsman: The Secret Service] [2014] [کینگزمن: سرویس مخفی]

گالادریل:«میتراندیر... چرا اون هالفلینگ (هابیت)؟»

گاندولف:«نمی‌دونم. "سارومان" معتقده که تنها "قدرتی عظیم" میتونه با اهریمن مقابله کنه. ولی این چیزی نیست که من بهش رسیدم. من پی بردم که این چیزهای کوچک و کردار روزانه‌ی افراد عادی هست که تاریکی رو مهار میکنه. کارهایی ساده از روی مهربانی و عشق... چرا "بیلبو بگینز"؟... شاید به این دلیل که می‌ترسم، و اون بهم شجاعت میده.»


Galadriel: Mithrandir... why the Halfling

Gandalf: I don't know. Saruman believes it is only great power that can hold evil in check. But that is not what I have found. I've found it is the small things, everyday deeds of ordinary folk that keeps the darkness at bay. Simple acts of kindness and love... Why Bilbo Baggins? Perhaps it is because I am afraid... and he gives me courage


[The Hobbit: An Unexpected Journey] [2012] [هابیت: یک سفر غیرمنتظره]

گوستاو:«گستاخی صرفاً ابراز حالتی از ترس هست. مردم از این می‌ترسن که به چیزهایی که میخوان دست پیدا نکنن... بدترین و غیرجذاب‌ترین آدم‌ها فقط نیاز دارن که مورد عشق واقع بشن. اونوقت مثل یه گل شکوفا میشن.»


M. Gustave: Rudeness is merely an expression of fear. People fear they won't get what they want. The most dreadful and unattractive person only needs to be loved, and they will open up like a flower


[The Grand Budapest Hotel] [2014] [هتل بزرگ بوداپست]

مایک:«میدونی یه پلیس از چی بیشتر میترسه؟ بیشتر از شلیک کردن؟ بیشتر از هر چیزی؟... "زندان"... گیر افتادن کنار کسایی که خودت فرستادی‌شون اونجا.»


Mike: You know what a cop fears most? More than getting shot, more than anything? Prison. Getting locked up with everybody you put away


[Better Call Saul] [S01E06] [2015] [بهتره با سول تماس بگیری]

ترمیناتور:«چرا شما گریه می‌کنین؟»

جان کانر:«منظورت آدماست؟»

ترمیناتور:«بله.»

جان کانر:«نمیدونم. ما فقط گریه میکنیم. میدونی، بیشتر زمانی که آزار می‌بینیم.»

ترمیناتور:«پس دلیلش درده؟»

جان کانر:«نه. زمانی که هیچ مشکلی برات پیش نیومده، اما بهرحال آزار می‌بینی!... می‌فهمی چی میگم؟»

ترمیناتور:«نه.»


The Terminator: Why do you cry

John Connor: You mean people

The Terminator: Yes

John Connor: I don't know. We just cry. You know, when it hurts

The Terminator: Pain causes it

John Connor: No, it's when there's nothing wrong with you, but you hurt anyway. You get it

The Terminator: No


[Terminator 2: Judgment Day] [1991] [ترمیناتور2: روز رستاخیز]

آراگون:«محکم بایستید، استوار باشید. ای فرزندان گاندور، فرزندان روحان، برادران من. در چشمان شما همان ترسی را می‌بینم که میخواست قلبم را دربرگیرد. ممکن است روزی رسد که نشانی از شجاعت باقی نمانده باشد، زمانی که دوستانمان را رها کنیم و تمام پیمان‌های دوستی گسسته شود؛ اما آن روز امروز نیست. زمانِ زوزه‌ی گرگ و شکستنِ سپرها، آنگاه که عصرِ انسان بکلی مضمحل شود. اما امروز، آن روز نیست. ما امروز می‌جنگیم. بپاس نعمت‌هایی که این سرزمینِ نیک به شما ارزانی داشته دستور می‌دهم : "بایستید، ای مردانِ باختر زمین"»


Aragorn: Hold your ground, hold your ground! Sons of Gondor, of Rohan, my brothers! I see in your eyes the same fear that would take the heart of me. A day may come when the courage of men fails, when we forsake our friends and break all bonds of fellowship, but it is not this day. An hour of wolves and shattered shields, when the age of men comes crashing down! But it is not this day! This day we fight! By all that you hold dear on this good Earth, I bid you stand, Men of the West


[The Lord of the Rings: The Return of the King] [2003] [ارباب حلقه‌ها: بازگشت شاه]