آنتونی:«کمی پول برای نهارم نیاز دارم پدر... فقط 1000 فرانک»
پدر:«پس تو امیدواری که 500 تا گیرت بیاد، اما در واقع 300 تا نیاز داری، بیا اینم 100 تا...!»
[The 400 Blows] [1959] [چهارصد ضربه]
آنتونی:«کمی پول برای نهارم نیاز دارم پدر... فقط 1000 فرانک»
پدر:«پس تو امیدواری که 500 تا گیرت بیاد، اما در واقع 300 تا نیاز داری، بیا اینم 100 تا...!»
[The 400 Blows] [1959] [چهارصد ضربه]
اسکاتی:«جایی میری؟»
مدلین:«میخوام همینجوری پرسه بزنم»
اسکاتی:«منم خیال داشتم همین کارو بکنم»
مدلین:«یادم رفته بود که شما گفته بودین شغلتون پرسه زدنه...!»
اسکاتی:«به نظرت حیف نیست که هر کدوممون جدا از هم پرسه بزنیم؟!»
مدلین:«آدما همیشه تنهایی پرسه میزنن... دو نفر که باشن میرن یه جایی»
اسکاتی:«همیشه هم اینطور نیست!»
[Vertigo] [1958] [سرگیجه]