اَدِل:«وقتی کوچیک بودم تنها چیزی که میخواستم این بود که بزرگ بشم. خیلی هم زود. ولی حالا اصلا دلیلش رو نمیفهمم. نه دیگه حالا که بزرگتر شدم. من آیندهام رو مثل نشستن تو یه اتاقِ انتظار میبینم. توی یه ایستگاه بزرگ قطار، پر از نیمکت و تابلو. در حالی که مردم زیادی بدون دیدن من از کنارم رد میشن. و همهشون عجله دارن، که سوار کابینهای قطار بشن. اونا جایی برای رفتن دارن، یا کسی رو برای دیدن... و من اونجا منتظر نشستم.»
بازپرس:«منتظر چی ادل؟»
اَدِل:(با مکث) «منتظر یه اتفاق که برام بیافته.»
Adele: when I was little, all I wanted to do was grow up. As fast as I could. But I can't see the point of it all Not anymore. Getting older. I see my future like a waiting room in a big train station, with benches and drafts. Outside, hordes of people run by without seeing me. They're all in a rush, taking trains and cabs... They have somewhere to go, someone to meet... And I sit there, waiting
Interrogator: Waiting for what, Adele
Adele: For something to happen to me
[The Girl on the Bridge] [La fille sur le pont] [1999] [دختری روی پل]