ویلیام والاس:«عنوانت میتونه تو رو پادشاه کشور بکنه اما مردم دنبال عنوان و القاب نیست... اونا دنبال کسی میگردن که دلیر باشه...»
[Braveheart] [1995] [شجاع دل]
ویلیام والاس:«عنوانت میتونه تو رو پادشاه کشور بکنه اما مردم دنبال عنوان و القاب نیست... اونا دنبال کسی میگردن که دلیر باشه...»
[Braveheart] [1995] [شجاع دل]
بیل:«هیچ رویایی تنها یک رویا نیست.»
[Eyes Wide Shut] [1999] [چشمان کاملا بسته]
راوی:«من پیاز مغز جک هستم.»
«من عرق سرد جک هستم.»
«من رودهی بزرگ جک هستم.»
«من صفرای خشمگین جک هستم.»
«من مکملِ تعجبِ ناقصِ جک هستم.»
«من پوزخندِ مغرورانهی انتقامِ جک هستم.»
«من زندگی به هدر رفتهی جک هستم.»
«من حسِ ملتهبِ طردشدگی جک هستم.»
«من قلب شکستهی جک هستم.»
[Fight Club] [1999] [فایت کلاب : باشگاه مبارزه]
اندی:«یادت باشه رد. امید چیز خوبیه. شاید بشه گفت بهترینِ چیزها و چیزهای خوب هرگز نمیمیرن.»
[The Shawshank Redemption] [1994] [رستگاری در شائوشنگ]
جولز:«من نمیخوام اون پول رو بهت بدم، میخوام با اون پول چیزی ازت بخرم. میخوای بدونی چی میخوام ازت بخرم رینگو؟»
رینگو:«چی؟»
جولز:«زندگیتو... من این پول رو بهت میدم که نخوام بکشمت!... کتاب مقدس (انجیل) میخونی رینگو؟»
رینگو:«نه مرتب.»
جولز:«یه پیام داره که من از برش کردم- حزقیال 25:17 - :
"مسیر انسان درستکار را از هر طرف، بی عدالتی ِخودخواهان و استبداد انسانهای اهریمنی فراگرفته است. خوشا به حال آنکه در راه خیر قدم برمیدارد، و ضعفا را از درهی تاریکی چون چوپان راهنمایی میکند و آنها را از تاریکی عبور میدهد؛ چرا که او حامی ِبا شرافت ِبرادرانش است و هدایت گر گمراهان و یار کودکان گمشده. پس من هر کسی را که بر نابودی برادرم کمر بستهاند نابود میکنم. و تو خواهی فهمید که من تنها خداوندگارم، آنگاه که انتقامم را بر تو نازل میکنم."
سالهاست که من دارم این آیه رو میخونم. و هر کسی که بهش گوش داده، در انتها مُرده. راستش الان تو باید مرده بودی!... هرگز به اینکه اون چه معنایی میده فکر نکردم. فقط با گفتنش خونسردیم رو برای کشتن طرف مقابل حفظ میکردم.... تا اینکه امروز چیزی رو دیدم که منو دوباره به فکر انداخت... حالا دارم این آیه رو تعبیرش میکنم: معنیش میتونه این باشه که تو مرد اهریمنی هستی، من انسان درستکارم و آقای 9 میلیمتری! (اشاره به تفنگش) حامی ِچوپانه که در درهی تاریکی هوای منو داره!!... یا اینکه میشه گفت: تو مرد ردستکاری، من چوپانم و این دنیاست که اهریمن و خودپسنده!... من واقعا میخواستم که حقیقت این باشه. ولی حقیقت این نیست. حقیقت اینه که تو مظهر ضعیفانی و من مرد اهریمنیام. اما من دارم تلاش میکنم رینگو، واقعا سخت تلاش میکنم که چوپان باشم.»
[Pulp Fiction] [1994] [پالپ فیکشن : داستان عامهپسند]
اسمیت:«دلم میخواد مکاشفهای رو که در این مدت در اینجا فهمیدم با تو درمیان بگذارم. این رو وقتی فهمیدم که داشتم سعی میکردم شماها رو به عنوان گونهای از حیات طبقه بندی کنم و متوجه شدم که شماها در واقع پستاندار نیستید!... هر پستانداری در این سیاره خودش رو به طور غریزی با محیط اطرافش تطبیق میده و به تعادل میرساند؛ اما شما انسانها اینطور نیستید، شماها وارد یک منطقه میشوید و شروع به تولید مثل میکنید؛ اونقدر خودتون رو تکثیر میکنید تا تمام منابع طبیعی مصرف شود. اونوقت تنها راه بقای شما اینه که به یک منطقه دیگه مهاجرت کنین... اما موجود دیگهای هم توی این سیاره زندگی میکنه که الگوی زندگیاش مشابه شماست، میدونی اون چیه؟... ...ویروس! انسانها یک بیماریاند. سرطانِ این سیاره... شماها طاعون هستید و ما درمانش.»
[Matrix] [1999] [ماتریکس]