مجری:«هیچ گروهی در کار نیست... هیچ ارکستری وجود نداره... ما صداش رو میشنویم... اما اینها همه توهمه... چون همش یه نوارِ ضبطشدهست...»
[Mulholland Dr.] [2001] [جاده مالهالند]
مجری:«هیچ گروهی در کار نیست... هیچ ارکستری وجود نداره... ما صداش رو میشنویم... اما اینها همه توهمه... چون همش یه نوارِ ضبطشدهست...»
[Mulholland Dr.] [2001] [جاده مالهالند]
راوی:«بعضی از آدما به صدای درونشون گوش میسپارن، و با شنیدههاشون زندگی میکنن... اینجور آدما یا جنون میگیرن، یا افسانه میشن.»
[Legends of the Fall] [1994] [افسانههای خزان]
مارو:«جهنم اینه که هر روز از خواب بیدار شی و ندونی چرا زنده ای.»
[Sin City] [2005] [سینسیتی: شهر گناه]
بنجامین باتن:«برای انجام کاری که ارزش داره، هیچوقت دیر نیست. برای شروعِ دوباره هیچ محدودیت زمانی وجود نداره... میتونی متحول بشی، یا همونجور که هستی باقی بمونی. این انتخاب هیچ قاعدهای نداره... ما میتونیم بهترین یا بدترین چیزها رو بسازیم. امیدوارم تو بهترینهاش رو بسازی، و با چیزهایی روبرو بشی که بهت انگیزه بده... امیدوارم چیزهایی رو حس کنی که هرگز حس نکرده بودی، و با آدمهایی روبرو بشی که زاویۀ دید متفاوتی دارن... امیدوارم طوری زندگی کنی که بهش افتخار کنی. اگه فهمیدی که این طور نیست امیدوارم قدرتش رو داشته باشی که همه چیز رو از اول شروع کنی.»
[The Curious Case of Benjamin Button] [2008] [مورد عجیب بنجامین باتن]
(در زمانِ گذشته)
مارتی:«یه لحظه صبر کن دکتر. تو داری سعی میکنی بهم بگی که مادرم خاطرخواه من شده؟»
دکـتـر:«دقیقاً!»
مارتی:«این خیلی سنگینه!»
دکـتـر:«سنگین؟! چرا همه چیز در آینده سنگینه؟! آیا در نیروی جاذبهی زمین مشکلی هست؟!»
[Back to the Future] [1985] [بازگشت به آینده]
ران:«تا حالا شده دلتنگ یه "زندگیِ باقاعده" بشی؟»
دکتر:«زندگی باقاعده؟ اون دیگه چیه؟ همچین چیزی وجود نداره.»
ران:«آره، حدس میزدم. من فقط... من فقط میخوام...»
دکتر:«چی؟»
ران:«آبجوی تگری و یه گاوسواریِ کوچیک... میخوام زنمو ببرم رقص... من بچه میخوام... منظورم اینه که من یه زندگی داشتم که فقط برای خودم بودم، اما حالا دلم کس دیگهای رو میخواد... گاهی اوقات احساس میکنم دارم برای یه زندگی میجنگم درحالیکه فرصت زندگی کردنش رو ندارم... میخوام این کارهام معنا داشته باشن.»
دکتر:«معنا دارن.»
[Dallas Buyers Club] [2013] [باشگاه خریداران دالاس]