دیالوگ

دیالوگ
طبقه بندی موضوعی

۴۵ مطلب با موضوع «بر اساس ژانر :: عاشقانه» ثبت شده است

بیل:«هیچ رویایی تنها یک رویا نیست.»

[Eyes Wide Shut] [1999] [چشمان کاملا بسته]

ایزاک:«من نمی‌فهمم چطوری اونو به من ترجیح میدی؟»

جیلی:«نمی‌تونی بفهمی؟»

ایزاک:«نه»

جیلی:«قبل از اینکه باهام ازدواج کنی از سوابقم خبر نداشتی؟»

ایزاک:«داشتم. مشاورم بهم اخطار داده بود، اما تو خیلی خوشگل بودی، مشاورمو عوض کردم!»

[Manhattan] [1979] [منهتن]

ریک:«تو همه گندم‌زارهای این همه شهر تو همه دنیا... اون تو گندم‌زار من قدم گذاشت...»

[Casablanca] [1942] [کازابلانکا]

فارست:«با من ازدواج میکنی؟... من شوهر خوبی برات میشم جنی...»

جنی:«میشی فارست...»

فارست:«ولی تو با من ازدواج نمیکنی...»

جنی:«...تو نمیخوای با من ازدواج کنی.»

فارست:«چرا دوستم نداری جنی؟... من آدم باهوشی نیستم... ولی میدونم عشق چیه

[Forrest Gump] [1994] [فارست گامپ]

مرد:«بهتره از اینجا برم...»

زن:«من فکر نمی‌کردم عاشقم بشی...»

مرد:«خودمم فکر نمی‌کردم... من فقط کنجکاو بودم که بدونم موضوع از کجا شروع شد... حالا می‌دونم... احساسات یواش یواش درون آدم نفوذ می‌کنه... فکر می‌کردم همه چیز تحت کنترله... اما الان از اینکه شوهرت داره میاد خونه، متنفرم... ای کاش برنمی گشت... خیلی آدم بدی شدم... می تونی یه لطفی در حقم بکنی؟»

زن:«چی؟»

مرد:«می خوام برای آخرین بار با هم باشیم»

[In the Mood for Love] [2000] [در حال و هوای عشق]

اسکاتی:«جایی میری؟»

مدلین:«میخوام همینجوری پرسه بزنم»

اسکاتی:«منم خیال داشتم همین کارو بکنم»

مدلین:«یادم رفته بود که شما گفته بودین شغلتون پرسه زدنه...!»

اسکاتی:«به نظرت حیف نیست که هر کدوممون جدا از هم پرسه بزنیم؟!»

مدلین:«آدما همیشه تنهایی پرسه میزنن... دو نفر که باشن میرن یه جایی»

اسکاتی:«همیشه هم اینطور نیست!»

[Vertigo] [1958] [سرگیجه]