دیالوگ

دیالوگ
طبقه بندی موضوعی

۱۴۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیالوگ ماندگار» ثبت شده است

روشتو: «اوناییکه بخاطر زنده بودنشون خوشحالن، خوبن... اوناییکه بخاطر نمردنشون خوشحالن، خوب نیستن.»

[The Butterfly's Dream] [kelebeğin Rüyası] [2013] [رویای پروانه]

فـردو: «کاش این حلقه هیچ‌وقت به من نمی‌رسید. کاش این اتفاق‌ها نیفتاده بود.»

گاندولف:«همه در طول زندگیشون توی چنین موقعیت‌هایی قرار می‌گیرن؛ ولی تصمیمش با ما نیست، تنها تصمیمی که ما می‌تونیم بگیریم اینه که از زمانمون درست استفاده کنیم... در این دنیا نیروهای دیگه ای هم به غیر از نیروهای شیطانی وجود داره... به خاطر همین بود که ¨بیلبو¨ تونست حلقه رو پیدا کنه، که در این صورت "قسمت" بود که حلقه به دست تو برسه. این فکر دلگرم کننده‌ست.»

[The Lord of the Rings: The Fellowship of the Ring] [2001] [ارباب حلقه‌ها: یاران حلقه]

وربال:«بزرگترین حیله ای که شیطان بکار برد اینه که همه دنیا رو متقاعد کرد که وجود نداره.»

[The Usual Suspects] [1995] [مظنونین همیشگی]

نیکوله:«شنیدی همیشه میگن "لحظه رو تصرف کن"؟... من فکر میکنم برعکس باشه... این لحظه‌ست که ما رو تصرف میکنه.»

[Boyhood] [2014] [پسربچگی]

پسر:«چرا جمجمه ها می‌خندن؟»

حیدر:«چون مرگ میدونه که اونا کامل زندگی نکردن... و با مرگ نمیمیرن...»

[Haider] [2014] [حیدر]

آدام: «تو واقعا ازم چی میخوای؟»

تسا: «میخوام که تو تاریکی باهام باشی. که منو بگیری. که عشقتو بهم حفظ کنی، تا وقتی میترسم کمکم کنی... که بیای به لبه و ببینی چی اونجاست...»

آدام: «اما اگه من اشتباه کنم...؟»

تسا: «غیر ممکنه که اشتباه کنی!»

[Now Is Good] [2012] [حالا خوبه]