دیالوگ

دیالوگ
طبقه بندی موضوعی

۱۹۱ مطلب با موضوع «بر اساس ژانر» ثبت شده است

مایک:«میدونی یه پلیس از چی بیشتر میترسه؟ بیشتر از شلیک کردن؟ بیشتر از هر چیزی؟... "زندان"... گیر افتادن کنار کسایی که خودت فرستادی‌شون اونجا.»


Mike: You know what a cop fears most? More than getting shot, more than anything? Prison. Getting locked up with everybody you put away


[Better Call Saul] [S01E06] [2015] [بهتره با سول تماس بگیری]

ترمیناتور:«چرا شما گریه می‌کنین؟»

جان کانر:«منظورت آدماست؟»

ترمیناتور:«بله.»

جان کانر:«نمیدونم. ما فقط گریه میکنیم. میدونی، بیشتر زمانی که آزار می‌بینیم.»

ترمیناتور:«پس دلیلش درده؟»

جان کانر:«نه. زمانی که هیچ مشکلی برات پیش نیومده، اما بهرحال آزار می‌بینی!... می‌فهمی چی میگم؟»

ترمیناتور:«نه.»


The Terminator: Why do you cry

John Connor: You mean people

The Terminator: Yes

John Connor: I don't know. We just cry. You know, when it hurts

The Terminator: Pain causes it

John Connor: No, it's when there's nothing wrong with you, but you hurt anyway. You get it

The Terminator: No


[Terminator 2: Judgment Day] [1991] [ترمیناتور2: روز رستاخیز]

آراگون:«محکم بایستید، استوار باشید. ای فرزندان گاندور، فرزندان روحان، برادران من. در چشمان شما همان ترسی را می‌بینم که میخواست قلبم را دربرگیرد. ممکن است روزی رسد که نشانی از شجاعت باقی نمانده باشد، زمانی که دوستانمان را رها کنیم و تمام پیمان‌های دوستی گسسته شود؛ اما آن روز امروز نیست. زمانِ زوزه‌ی گرگ و شکستنِ سپرها، آنگاه که عصرِ انسان بکلی مضمحل شود. اما امروز، آن روز نیست. ما امروز می‌جنگیم. بپاس نعمت‌هایی که این سرزمینِ نیک به شما ارزانی داشته دستور می‌دهم : "بایستید، ای مردانِ باختر زمین"»


Aragorn: Hold your ground, hold your ground! Sons of Gondor, of Rohan, my brothers! I see in your eyes the same fear that would take the heart of me. A day may come when the courage of men fails, when we forsake our friends and break all bonds of fellowship, but it is not this day. An hour of wolves and shattered shields, when the age of men comes crashing down! But it is not this day! This day we fight! By all that you hold dear on this good Earth, I bid you stand, Men of the West


[The Lord of the Rings: The Return of the King] [2003] [ارباب حلقه‌ها: بازگشت شاه]

مَت:«نمی‌خوام دخترهام بی‌بند و بار بزرگ شن. من با این حرف پدرم موافقم که می‌گفت - به اندازه‌ی کافی به بچه‌هات پول بده تا یه کاری بکنن، نه به اندازه‌ی غیرکافی که هیچ کاری نکنن.»


Matt King: I don't want my daughters growing up entitled and spoiled. And I agree with my father - you give your children enough money to do something but not enough to do nothing


[The Descendants] [2011] [فرزندان]

(در حال دویدن در کوچه!)

تیفانی:«هی...!»

پــت:«لعنتی! من متأهلم!»

تیفانی:«خب منم متأهلم!»

پــت:«چی داری بلغور میکنی. شوهرت مُرده!»

تیفانی:«زن خودت کجاست؟!»

پــت:«تو دیوونه‌ای؟!»

تیفانی:«من که تازه از بیمارستان روانی "بالتیمور" بیرون نیومدم.»

پــت:«منم که هرزه‌ی شهر نیستم...» (تیفانی می‌ایستد) «متاسفم، متاسفم، متاسفم...»

تیفانی:«من هرزه‌ی شهر بودم، ولی حالا دیگه نیستم. همیشه جزئی از وجود من کثیف و هرزه باقی میمونه. ولی اون قسمت از وجودم رو هم کنار بقیه‌ی ویژگی‌هایم دوست دارم. تو هم میتونی همچین حرفی رو راجب خودت بزنی آشغال؟ میتونی خودتو ببخشی؟ تواناییش رو داری؟»


Tiffany: Hey

Pat: What the fuck? I'm married

Tiffany: So am I

Pat: What the fuck are you doing, your husband's dead

Tiffany: Where's your wife

Pat: You're crazy

Tiffany: I'm not the one who just got out of that hospital in Baltimore

Pat: And I'm not the big slut!... I'm sorry... I'm sorry... I'm sorry

Tiffany: I was a big slut, but I'm not any more. There's always going to be a part of me that's sloppy and dirty, but I like that. With all the other parts of myself. Can you say the same about yourself fucker? Can you forgive? Are you any good at that


[Silver Linings Playbook] [2012] [دفترچه‌ امیدبخش]

کلر:«برای بهترین‌ها دعا کن، اما برای بدترین‌ها آماده باش.»


Keller Dover: Pray for the best, but prepare for the worst


[Prisoners] [2013] [زندانیان]