دیالوگ

دیالوگ
طبقه بندی موضوعی

۱۴ مطلب با موضوع «بر اساس سال :: دهه 70» ثبت شده است

تراویس:«تو به اندازه‌ای سالمی، که خودت حس می‌کنی...»

[Taxi Driver] [1976] [راننده تاکسی]

جانی:«پدرخوانده نمی‌دونم دیگه چیکار کنم...»

ویتو:«(با عصبانیت) اقلاً مثل یه مرد رفتار کن. چه مرگت شده؟ اینجوری میخوای هنرپیشه معروف هالیوود بشی؟ با گریه کردن مثل زن‌ها؟! (با تمسخر: چیکار می‌تونم بکنم؟ چیکار باید بکنم؟) این مزخرفات چیه؟ خجالت داره... وقت صرف خانواده‌ات می‌کنی؟»

جانی:«البته که می‌کنم...»

ویتو:«خوبه. چون مردی که وقت صرف خانواده اش نکنه، هرگز نمی‌تونه یه مرد واقعی باشه... برو به خودت برس، غذا بخور، استراحت کن و تا یک ماه دیگه هم همین آقای رئیس استودیو اون نقش دلخواهت رو بهت میده!»

جانی:«تا اون موقع خیلی دیر شده. فیلمبرداری تا یک هفته دیگه شروع میشه.»

ویتو:«بهش پیشنهادی میدم که نتونه رد کنه.»

[The Godfather] [1972] [پدرخوانده]

الکس:«خنده داره که رنگ‌های دنیای واقعی، تنها زمانی واقعا واقعی بنظر می‌رسند، که اونها رو روی صفحه‌ی نمایش می‌بینید!»

[A Clockwork Orange] [1971] [پرتقال کوکی]

سال:«تو سیگار نمی‌کشی؟»

سیلویا:«نه»

سال:«چرا...؟ چرا می‌خوای از الان شروع کنی؟»

سیلویا:«می‌ترسم بمیرم، دلیلش اینه!... چیه مگه تو سیگار نمی‌کشی؟»

سال:«نه»

سیلویا:«چطور ممکنه؟»

سال:«من نمی‌خوام سرطان بگیرم... هر کاری که دلت میخواد انجام بده، فقط خواستم بیشتر از بدنت مواظبت کنی»

سیلویا:«بدنم؟ برای چی؟!»

سال:«بدن عبادتگاه خداست»

سیلویا:«جدی میگی؟... به یه بانک دستبرد می‌زنی، اما بدنت رو سالم نگه می‌داری؟!»

[Dog Day Afternoon] [1975] [بعد از ظهر سگی]

تراویس:«تنهایی همه جا تو زندگی دنبالم بوده... تو کافه‌ها، ماشین‌ها، پیاده‌روها، فروشگاه‌ها، همه جا. هیچ راه گریزی نیست... من مرد تنهای خدا هستم

[Taxi Driver] [1976] [راننده تاکسی]

ایزاک:«من نمی‌فهمم چطوری اونو به من ترجیح میدی؟»

جیلی:«نمی‌تونی بفهمی؟»

ایزاک:«نه»

جیلی:«قبل از اینکه باهام ازدواج کنی از سوابقم خبر نداشتی؟»

ایزاک:«داشتم. مشاورم بهم اخطار داده بود، اما تو خیلی خوشگل بودی، مشاورمو عوض کردم!»

[Manhattan] [1979] [منهتن]