دیالوگ

دیالوگ
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ممنتو» ثبت شده است

لئونارد:«باید دنیای خارج از ذهنم رو باور داشته باشم، باید باور داشته باشم که کارام هنوز هم معنی دارن. حتی اگه نتونم بیادشون بیارم. باید باور داشته باشم که وقتی چشم‌هام بسته‌ست ، دنیا هنوز اینجاست... آیا باور دارم که دنیا هنوز اینجاست؟ هنوز اینجاست؟...آره... همه‌ی ما به حافظه نیاز داریم تا به خودمون یادآوری کنیم که کی هستیم؛ من متمایز نیستم...»

[Memento] [2000] [ممنتو : یادگاری]

تدی:«تو نمی‌تونی بر اساس عکسها و نکته‌های کوچک در‌ مورد زندگی یه نفر قضاوت کنی»

لئونارد:«چرا نمیتونم؟»

تدی:«بخاطر اینکه نکته‌های تو ممکنه نامطمئن باشه»

لئونارد:«این حافظه است که نامطمئنه!»

تدی:«اوه، ازت خواهش میکنم...»

لئونارد:«نه، جدی می‌گم. حافظه کامل نیست، زیاد خوب نیست... برو از پلیس‌ها بپرس... شهادت شاهد نامطمئنه... پلیس ها بیکار نیستن که بخاطر چرندیات یه حافظه، قاتلی رو دستگیر کنن!  اونا مدارک و پرونده جمع می‌کنن و بعد نتیجه‌گیری میکنن... مدرک، نه حافظه... این به ما میگه چطوری تحقیق کنی و این چیزیه که من ازش استفاده می‌کنم... حافظه می‌تونه شکل یه اتاق رو تغییر بده ، می‌تونه رنگ یه ماشین رو عوض کنه... حافظه می‌تونه تحریف بشه... چنین چیزی یه توضیحه، نه یه مدرک... اگه مدرکی داشته باشی این توضیحات دیگه به دردی نمی‌خورن»

[Memento] [2000] [ممنتو : یادگاری]