دیالوگ

دیالوگ
طبقه بندی موضوعی

۳۱ مطلب با موضوع «بر اساس ژانر :: رازآلود» ثبت شده است

نیک:«هروقت یاد همسرم می‌افتم، همیشه به سرش فکر میکنم. تصور میکنم که جمجمه‌ی دوست‌داشتنیش رو میشکافم، مغزشو درمیارم، و سعی میکنم به جوابِ سؤال‌هام برسم. اصلی‌ترین سؤال‌های هر ازدواجی: "داری به چی فکر میکنی؟" "حالت چطوره؟" "با همدیگه چیکار کردیم؟" "چه خواهیم کرد؟"»

[Gone Girl] [2014] [دختر گم‌شده]

تامسون:«می‌خواهیم بفهمیم منظورش از آخرین کلمه‌ش چی بود هنگامی که داشت میمرد...»

برنستن:«رُزباد؟ (ROSEBUD)... شاید منظورش یه دختر باشه؟ اوایل تو زندگیش از اونا زیاد بود...»

تامسون:«باورش سخته که "آقای کین" یه دختر رو به طور تصادفی دیده باشه و 50 سال بعد در بستر مرگ اسمشو صدا بزنه...!»

برنستن:«شما خیلی جوون هستین آقای تامسون. آدم خیلی چیزا رو یادش میاد که اصلاً شما فکر نمی‌کنید که یادش مونده باشه... خوب گوش کنید... یه روز در سال 1896 داشتم با کشتی به اون طرف نیوجرسی می‌رفتم وسط راه یه کشتی از پهلوی ما رد شد که روی عرشه‌اش دختری ایستاده بود... لباس سپید تنش بود، چتر آفتابی هم دستش بود... اونو فقط برای یک لحظه دیدم در حالی که او منو اصلاً ندید ...اما از اون وقت تا حالا همیشه به یاد اون دختر زیبا هستم...»

[Citizen Kane] [1941] [همشهری کین]

کاب:«مهمترین انگل غیرقابل نابودی چیه؟ باکتری؟ ویروس؟ یا کرم روده‌؟...: نه بلکه یک فکر... انعطاف پذیر و به شدت مُسری.... یکبار که فکری وارد ذهن آدم شد، تقریبا غیرممکنه که بتونی از ریشه نابودش کنی... فکری که کاملا شکل گرفته و قابل درک باشه، تو ذهنت میمونه... درست این تو (اشاره به سرش میکند).»

[Inception] [2010] [تلقین : سرآغاز]

هه‌ژی‌وو:«اگه حافظه‌ی آدما مثل یه قوطی کنسرو باشه، آرزو می‌کنم هیچ‌وقت فاسد نشه.»

[Chungking Express] [1994] [چانگ کینگ اکسپرس]

نورمن:«اگه کسی رو دوست داری، هیچوقت نباید تنهاش بزاری. حتی اگه ازش متنفر باشی.»

[Psycho] [1960] [روانی]

دهـقان:«تو کسی رو سراغ داری که واقعاً آدم خوبی باشه؟... شاید خوبی فقط یه افسانه‌ست!»

کشیش:«وحشتناکه...»

دهـقان:«آدم همیشه دوست داره چیزهای بد رو فراموش کنه و به خوبی‌های ساختگی ایمان بیاره... این آسون‌ترین راهه!»

[Rashomon] [1950] [راشومون]