دیالوگ

دیالوگ
طبقه بندی موضوعی

۱۸ مطلب با موضوع «بر اساس ژانر :: علمی تخیلی» ثبت شده است

راوی:«هیچ چیز خاطرات را از لحظات عادی متمایز نمی‌کند... بعدهاست که آنها با نشان دادن زخم‌هایشان مدعی یادآوری می‌شوند.»

[La Jetée] [1962] [اسکله]

الکس:«خنده داره که رنگ‌های دنیای واقعی، تنها زمانی واقعا واقعی بنظر می‌رسند، که اونها رو روی صفحه‌ی نمایش می‌بینید!»

[A Clockwork Orange] [1971] [پرتقال کوکی]

اسمیت:«دلم می‌خواد مکاشفه‌ای رو که در این مدت در اینجا فهمیدم با تو درمیان بگذارم. این رو وقتی فهمیدم که داشتم سعی می‌کردم شماها رو به عنوان گونه‌ای از حیات طبقه بندی کنم و متوجه شدم که شماها در واقع پستاندار نیستید!... هر پستانداری در این سیاره خودش رو به طور غریزی با محیط اطرافش تطبیق میده و به تعادل می‌رساند؛ اما شما انسانها اینطور نیستید، شماها وارد یک منطقه می‌شوید و شروع به تولید مثل می‌کنید؛ اونقدر خودتون رو تکثیر می‌کنید تا تمام منابع طبیعی مصرف شود. اونوقت تنها راه بقای شما اینه که به یک منطقه دیگه مهاجرت کنین... اما موجود دیگه‌ای هم توی این سیاره زندگی می‌کنه که الگوی زندگی‌اش مشابه شماست، می‌دونی اون چیه؟... ...ویروس! انسانها یک بیماری‌اند. سرطانِ این سیاره... شماها طاعون هستید و ما درمانش.»

[Matrix] [1999] [ماتریکس]

هال 9000:«می خوای چی کار کنی، دیو؟ فکر می کنم این حق منه که جوابی برای این پرسش داشته باشم... می‌دونم که عملکردم زیاد خوب نبوده، اما می‌تونم بهت تضمین بدم که بدون هیچ شبهه‌ای دوباره همه چی روبراه میشه... من الان خیلی احساس بهتری دارم؛ واقعاً میگم... ببین، دیو تو خیلی آشفته به نظر می‌رسی. گمون کنم بهتره که آروم بشینی و یه قرص آرام‌بخش بخوری... می‌دونم که اخیراً زیاد خوب عمل نکردم، اما می‌تونم بهت تضمین کامل بدم که برمی‌گردم به وضعیت عادی... من هنوز جدیت و اشتیاق خاصی برای ادامه‌ی ماموریت دارم... می‌خوام که بهت کمک کنم... دیو دست نگه دار... ممکنه دست نگه داری، دیو؟... من می‌ترسم، دیو... حافظه‌ام داره از بین میره... می‌تونم احساسش کنم...»

[2001: A Space Odyssey] [1968] [۲۰۰۱: یک ادیسه‌ی فضایی]

تئودور:«گاهی اوقات فکر میکنم همه ی احساس هایی که لازمه رو تجربه کردم... و از اینجا به بعد دیگه هیچ احساسی نخواهم داشت... هر احساسی هم که دارم فقط یه نسخه ضعیف تر از احساساتیه که قبلا داشتم...»

[Her] [2013] [او]

رایان:«دو حالت بیشتر وجود نداره. یا من سالم می‌رسم زمین و یه داستان معرکه برای گفتن دارم. یا تا ده دقیقه‌ی دیگه جزغاله میشم... در هر صورت هر اتفاقی که بی‌افته، برام فرقی نداره... چون یه سفر معرکه در پیش دارم...»

[Gravity] [2013] [جاذبه]